پارت۱۸[عشق یهویی]
تهیونگ: بلند شو ببینم فکر کردی نمیدونم خودت رو میندازی زمین (داد)
ا/ت:چ.چی (با تعجب)
تهیونگ: همین که گفتم بلند شو حوصله ندارم
ا/ت: به حدی حالم بد بود که حالت تهوع گرفتم و برای اینکه بتونم بلند بشم دستم رو سمت تهیونگ به دراز کردم که کمکم کنه بلند شم
تهیونگ: دیدم که دستش رو سمتم دراز کرد منم دستم رو دراز کردم که دستاشو بگیرم بلندش کردم ولی حتی یک لحظه هم بهش نگاه نکردم
ا/ت: سریع تو دیدم سمت جدول و استفراغ کردم وقتی بلند شدم سرم گیج میرفت و نمیتونستم تعادلم رو کنترل کنم
تهیونگ: دیدم که با سرعت به کنار جدول دوید و استفراغ کرد نگرانش شدم خواستم برم سمتش و کمکش کنم ولی غرورم بهم این اجازه رو نداد
ا/ت: دیگه واقعاً نتونستم خودم را کنترل کنم و برای یک لحظه چشمام سیاهی رفت
تهیونگ: داشتم به ا/ت نگاه میکردم و دیدم که یهو بیهوش شد و افتاد زمین وقتی افتاد زمین سرش به لبه جدول خورد وقتی رفتم نزدیک دیدم داره از سرش خون میاد
سریع براید استایل بغلش کردم و عقب ماشین سوارش کردم و خودم پشت فرمون نشستم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
وقتی به بیمارستان رسیدیم با صدای بلند و بغض پرستارها رو صدا زدم ا/ت رو بردن
یک ساعتی بود که همین طور روی یک صندلی منتظر جواب بودم دکتر از اتاق اومد بیرون و رو به من گفت شما چه نسبتی با این خانوم دارید
نمیدونستم چه جوابی رو بهش بدم برای همین گفتم همسرشم
دکتر: همسرتون سرش ضربه خورده ولی خوب چیز زیاد مهمی نیست و پانسمان کردیم الان میتونید برید خونتون
تهیونگ: خیلی ممنون پس ما دیگه میریم متشکرم
زیر لب :اخخخخخ که چقدر از رسمی حرف زدن متنفرم
رفتم داخل اتاق
هووووی اماده شو بریم
ا/ت: ب.باشه
تهیونگ رفت پایین و سوار ماشین شد منم خودم رو آماده کردم که برم پایین ولی از اونجایی که وقتی خوردم زمین پاهام زخم شده بود نمیتونستم خوب راه برم وقتی داشتم راه می رفتم به شونی یک پسر برخورد کردم و هر دوتامون افتادیم زمین از همدیگه معذرت خواهی کردیم و اون پسر بهم گفت که کمک نمی خواید
منم گفتم اخه زحمت میشه براتون
پسر: نه بابا اشکال نداره
ا/ت: پس ممنون میشم بهم کمک کنید
وقتی رسیدیم به پارکینگ و کنار ماشین تهیونگ وایسادم و از اون پسر تشکر کردم که دیدم تهیونگ با عصبانیت زیادی از ماشین پیاده شد
تهیونگ: ایشون؟
ا/ت:ب.ب.بهم ک.کمک کرد که ب.بیام پ..آیین
تهیونگ: روبه پسر گفت به سلامت
ا/ت: ببخشید اون اینجوریه خیلی ممنون که بهم کمک کردی
تهیونگ: سوار شو(داد)
ا/ت: ب..باش.ه
تهیونگ: پس با پسر ها لفظ بازی میکنی اره؟
ا/ت: نه ب..بخ.دا (ترس)
تهیونگ: خودتو برای تنبیه اماده کن
ا/ت: چه تنبیه هی ؟
تهیونگ: حالا خودت میبینی
رسیدیم خونه در خونه رو باز کردم و با ا/ت وارد خونه شدیم
.........
شرتا
۵۰تا لایک
۱۰ کامنت
بچه ها اگه فیک مشکلی داشت بهم بگید بر طرف کنم 🫂🖇️😚
ا/ت:چ.چی (با تعجب)
تهیونگ: همین که گفتم بلند شو حوصله ندارم
ا/ت: به حدی حالم بد بود که حالت تهوع گرفتم و برای اینکه بتونم بلند بشم دستم رو سمت تهیونگ به دراز کردم که کمکم کنه بلند شم
تهیونگ: دیدم که دستش رو سمتم دراز کرد منم دستم رو دراز کردم که دستاشو بگیرم بلندش کردم ولی حتی یک لحظه هم بهش نگاه نکردم
ا/ت: سریع تو دیدم سمت جدول و استفراغ کردم وقتی بلند شدم سرم گیج میرفت و نمیتونستم تعادلم رو کنترل کنم
تهیونگ: دیدم که با سرعت به کنار جدول دوید و استفراغ کرد نگرانش شدم خواستم برم سمتش و کمکش کنم ولی غرورم بهم این اجازه رو نداد
ا/ت: دیگه واقعاً نتونستم خودم را کنترل کنم و برای یک لحظه چشمام سیاهی رفت
تهیونگ: داشتم به ا/ت نگاه میکردم و دیدم که یهو بیهوش شد و افتاد زمین وقتی افتاد زمین سرش به لبه جدول خورد وقتی رفتم نزدیک دیدم داره از سرش خون میاد
سریع براید استایل بغلش کردم و عقب ماشین سوارش کردم و خودم پشت فرمون نشستم و به سمت بیمارستان حرکت کردم
وقتی به بیمارستان رسیدیم با صدای بلند و بغض پرستارها رو صدا زدم ا/ت رو بردن
یک ساعتی بود که همین طور روی یک صندلی منتظر جواب بودم دکتر از اتاق اومد بیرون و رو به من گفت شما چه نسبتی با این خانوم دارید
نمیدونستم چه جوابی رو بهش بدم برای همین گفتم همسرشم
دکتر: همسرتون سرش ضربه خورده ولی خوب چیز زیاد مهمی نیست و پانسمان کردیم الان میتونید برید خونتون
تهیونگ: خیلی ممنون پس ما دیگه میریم متشکرم
زیر لب :اخخخخخ که چقدر از رسمی حرف زدن متنفرم
رفتم داخل اتاق
هووووی اماده شو بریم
ا/ت: ب.باشه
تهیونگ رفت پایین و سوار ماشین شد منم خودم رو آماده کردم که برم پایین ولی از اونجایی که وقتی خوردم زمین پاهام زخم شده بود نمیتونستم خوب راه برم وقتی داشتم راه می رفتم به شونی یک پسر برخورد کردم و هر دوتامون افتادیم زمین از همدیگه معذرت خواهی کردیم و اون پسر بهم گفت که کمک نمی خواید
منم گفتم اخه زحمت میشه براتون
پسر: نه بابا اشکال نداره
ا/ت: پس ممنون میشم بهم کمک کنید
وقتی رسیدیم به پارکینگ و کنار ماشین تهیونگ وایسادم و از اون پسر تشکر کردم که دیدم تهیونگ با عصبانیت زیادی از ماشین پیاده شد
تهیونگ: ایشون؟
ا/ت:ب.ب.بهم ک.کمک کرد که ب.بیام پ..آیین
تهیونگ: روبه پسر گفت به سلامت
ا/ت: ببخشید اون اینجوریه خیلی ممنون که بهم کمک کردی
تهیونگ: سوار شو(داد)
ا/ت: ب..باش.ه
تهیونگ: پس با پسر ها لفظ بازی میکنی اره؟
ا/ت: نه ب..بخ.دا (ترس)
تهیونگ: خودتو برای تنبیه اماده کن
ا/ت: چه تنبیه هی ؟
تهیونگ: حالا خودت میبینی
رسیدیم خونه در خونه رو باز کردم و با ا/ت وارد خونه شدیم
.........
شرتا
۵۰تا لایک
۱۰ کامنت
بچه ها اگه فیک مشکلی داشت بهم بگید بر طرف کنم 🫂🖇️😚
۳۷.۶k
۱۱ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.